این روزای کیارش...
عزیزکم... جوجه طلایی مامان... اینقدر روزهای بزرگ شدنت داره به سرعت میگذره که اصلا باورم نمیشه که یک پسر شیطون و بازیگوش و شیرین زبون تو خونه داریم که با شیرین کاریها و خرابکاریهاش گاهی خنده و گاهی اخم رو به چهره امون میاره... با مشاهده بالندگیت و قد کشیدنت تازه دارم میفهمم عمر چقدر زود میگذره... چقدر زود دیر میشه... وای بذار از این روزا بگم که اصلا میل به غذا نداری فقط و فقط هله هوله دوست داری ولی هر طور شده با هر زور و بلایی بهت غذا میدم وقتی قاشق رو میارم سمت دهنت این قاشق بیچاره یا هواپیما میشه یا قطار یا کشتی و این مامان بیچاره هم، یا خلبان میشه یا ملوان و بهت میگم بخور که بزرگ بزرگ بشی تو...
نویسنده :
maman mahsa
23:41